loading...
شعر فارسی | شاعران ایرانی | شاعران جوان | انتشار شعر شما | انتشار کتاب شما رایگان | شعر و داستان
Admin بازدید : 242 چهارشنبه 14 مرداد 1394 نظرات (0)

زخم شب مي شد كبود.

در بياباني كه من بودم

نه پر مرغي هواي صاف را مي سود

نه صداي پاي من همچون دگر شب ها

ضربه اي بر ضربه مي افزود.

 

تا بسازم گرد خود ديواره اي سر سخت و پا برجاي،

با خود آوردم ز راهي دور

سنگ هاي سخت و سنگين را برهنه اي.

ساختم ديوار سنگين بلندي تا بپوشاند

از نگاهم هر چه مي آيد به چشمان پست 

و ببندد راه را بر حمله غولان 

كه خيالم رنگ هستي را به پيكرهايشان مي بست.

 

روز و شب ها رفت.

من بجا ماندم در اين سو ، شسته ديگر دست از كارم.

نه مرا حسرت به رگ ها مي دوانيد آرزويي خوش

نه خيال رفته ها مي داد آزارم.

ليك پندارم، پس ديوار

نقش هاي تيره مي انگيخت

و به رنگ دود

طرح ها از اهرمن مي ريخت.

 

تا شبي مانند شب هاي دگر خاموش

بي صدا از پا در آمد پيكر ديوار:

حسرتي با حيرتي آميخت.

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
وبسایت ایران شعر در تاریخ 1393/11/13 با هدف انتشار اشعار شاعران فارسی زبان تاسیس شد با عضویت در ایران شعر می توانید اشعارتان را با نام خودتان در اینترنت منتشر کنید
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    کدام یک را بیشتر می پسندید ؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 388
  • کل نظرات : 49
  • افراد آنلاین : 107
  • تعداد اعضا : 307
  • آی پی امروز : 250
  • آی پی دیروز : 22
  • بازدید امروز : 379
  • باردید دیروز : 23
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 379
  • بازدید ماه : 379
  • بازدید سال : 21,541
  • بازدید کلی : 595,164