پدر نامت به سوی عشق دارد
سکوتت های و هوی عشق دارد
از آن روزی که بستی پلک خود را
تمام خاک بوی عشق دارد
"مریم حقیقت"
پدر نامت به سوی عشق دارد
سکوتت های و هوی عشق دارد
از آن روزی که بستی پلک خود را
تمام خاک بوی عشق دارد
"مریم حقیقت"
رفته اید و دور شمع دوست پروانه شدید
ساقیان ِ باده های پاک میخانه شدید
در نگاه ما ولی افسوس افسانه شدید
آه مردان خدا ای کاش باور می شدید
حال همه ی ستاره ها بد می شد
یک دسته کبوتر از دلم رد می شد
هر وقت دلش هوای باریدن داشت
هر جا که نشسته بود مشهد می شد
همیشه چشمش از اندوه تر بود
و دنبال نشانی از پدر بود
شبی ایل ِ شقایق رد شد و شهر
پر از بابای مفقودالاثر بود