بغض وقتی در سکوت من شکست شعر آمد روبروی من نشست
گفت از احساس بی رنگت بگو «هر چه می خواهد دل تنگت بگو»
از نگاهم اشک جاری کرد و بعد... در وجودم بیقراری کرد و بعد
دفتری خالی به رویم باز کرد تا سرودن از تو را آغاز کرد:
...ای تو از آیینه ها آیینه تر ای برای من همیشه بال و پر
ای تمام شعرها مدیون تو عشق ، در گلبول های خون تو
جنس چشمان تو از رنگین کمان بهتر از خورشید توی آسمان