loading...
شعر فارسی | شاعران ایرانی | شاعران جوان | انتشار شعر شما | انتشار کتاب شما رایگان | شعر و داستان
Admin بازدید : 373 چهارشنبه 30 اردیبهشت 1394 نظرات (0)

قایقی خواهم ساخت 

خواهم انداخت به آب. 

دور خواهم شد از این خاک غریب

که در آن هیچ کسی نیست که در بیشه عشق 

قهرمانان را بیدار کند. 

قایق از تور تهی 

و دل از آروزی مروارید، 

همچنان خواهم راند

نه به آبیها دل خواهم بست

نه به دریا ـ پریانی که سر از آب بدر می آرند

و در آن تابش تنهایی ماهی گیران 

می فشانند فسون از سر گیسوهاشان 

 

همچنان خواهم راند 

همچنان خواهم خواند 

«دور باید شد، دور. 

مرد آن شهر، اساطیر نداشت

زن آن شهر به سرشاری یک خوشه انگور نبود

هیچ آئینه تالاری، سرخوشیها را تکرار نکرد

چاله آبی حتی، مشعلی را ننمود

دور باید شد، دور 

شب سرودش را خواند، 

نوبت پنجره هاست.» 

همچنان خواهم راند 

همچنان خواهم خواند

 

پشت دریاها شهری ست 

که در آن پنجره ها رو به تجلی باز است 

بامها جای کبوترهایی است، که به فواره هوش بشری می نگرند

دست هر کودک ده ساله شهر، شاخه معرفتی است

مردم شهر به یک چینه چنان می نگرند

که به یک شعله، به یک خواب لطیف

خاک موسیقی احساس تو را می شنود 

و صدای پر مرغان اساططیر می آید در باد 

پشت دریا شهری ست

که درآن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است

شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند. 

پشت دریاها شهری ست! 

قایقی باید ساخت .

 

سهراب سپهری

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
وبسایت ایران شعر در تاریخ 1393/11/13 با هدف انتشار اشعار شاعران فارسی زبان تاسیس شد با عضویت در ایران شعر می توانید اشعارتان را با نام خودتان در اینترنت منتشر کنید
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    کدام یک را بیشتر می پسندید ؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 388
  • کل نظرات : 49
  • افراد آنلاین : 22
  • تعداد اعضا : 307
  • آی پی امروز : 73
  • آی پی دیروز : 19
  • بازدید امروز : 91
  • باردید دیروز : 100
  • گوگل امروز : 14
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 260
  • بازدید ماه : 4,165
  • بازدید سال : 21,098
  • بازدید کلی : 594,721