loading...
شعر فارسی | شاعران ایرانی | شاعران جوان | انتشار شعر شما | انتشار کتاب شما رایگان | شعر و داستان
Admin بازدید : 286 جمعه 06 شهریور 1394 نظرات (0)

دنگ...، دنگ ....

ساعت گيج زمان در شب عمر

مي زند پي در پي زنگ.

زهر اين فكر كه اين دم گذر است

مي شود نقش به ديوار رگ هستي من.

لحظه ام پر شده از لذت

يا به زنگار غمي آلوده است.

ليك چون بايد اين دم گذرد،

پس اگر مي گريم 

گريه ام بي ثمر است.

و اگر مي خندم

خنده ام بيهوده است.

 

دنگ...، دنگ ....

لحظه ها مي گذرد.

آنچه بگذشت ، نمي آيد باز.

قصه اي هست كه هرگز ديگر

نتواند شد آغاز.

مثل اين است كه يك پرسش بي پاسخ

بر لب سر زمان ماسيده است.

تند برمي خيزم

تا به ديوار همين لحظه كه در آن همه چيز

رنگ لذت دارد ، آويزم،

آنچه مي ماند از اين جهد به جاي :

خنده لحظه پنهان شده از چشمانم.

و آنچه بر پيكر او مي ماند:

نقش انگشتانم.

 

دنگ...

فرصتي از كف رفت.

قصه اي گشت تمام.

لحظه بايد پي لحظه گذرد

تا كه جان گيرد در فكر دوام،

اين دوامي كه درون رگ من ريخته زهر،

وا رهاينده از انديشه من رشته حال 

وز رهي دور و دراز

داده پيوندم با فكر زوال.

 

پرده اي مي گذرد،

پرده اي مي آيد:

مي رود نقش پي نقش دگر،

رنگ مي لغزد بر رنگ.

ساعت گيج زمان در شب عمر

مي زند پي در پي زنگ :

دنگ...، دنگ ....

دنگ...

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
وبسایت ایران شعر در تاریخ 1393/11/13 با هدف انتشار اشعار شاعران فارسی زبان تاسیس شد با عضویت در ایران شعر می توانید اشعارتان را با نام خودتان در اینترنت منتشر کنید
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    کدام یک را بیشتر می پسندید ؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 388
  • کل نظرات : 49
  • افراد آنلاین : 112
  • تعداد اعضا : 307
  • آی پی امروز : 184
  • آی پی دیروز : 22
  • بازدید امروز : 240
  • باردید دیروز : 23
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 240
  • بازدید ماه : 240
  • بازدید سال : 21,402
  • بازدید کلی : 595,025