پدر نامت به سوی عشق دارد
سکوتت های و هوی عشق دارد
از آن روزی که بستی پلک خود را
تمام خاک بوی عشق دارد
"مریم حقیقت"
پدر نامت به سوی عشق دارد
سکوتت های و هوی عشق دارد
از آن روزی که بستی پلک خود را
تمام خاک بوی عشق دارد
"مریم حقیقت"
هبوط واژه های تلخ ِ بیداد
شب بوئیدن لب های آزاد
از این عاشق کشی صد آه و افسوس
وز آن شاعر کشی فریاد فریاد
مریم حقیقت
یک سو تپش مرگ به رگ های حیات
یک سو نفس زخمی بودن ، هیهات
شرمنده ی لب های عطشناک حسین
لب تشنه ی عباس نشسته ست فرات
رفته اید و دور شمع دوست پروانه شدید
ساقیان ِ باده های پاک میخانه شدید
در نگاه ما ولی افسوس افسانه شدید
آه مردان خدا ای کاش باور می شدید
حال همه ی ستاره ها بد می شد
یک دسته کبوتر از دلم رد می شد
هر وقت دلش هوای باریدن داشت
هر جا که نشسته بود مشهد می شد
همیشه چشمش از اندوه تر بود
و دنبال نشانی از پدر بود
شبی ایل ِ شقایق رد شد و شهر
پر از بابای مفقودالاثر بود
من و شب های درد ِ بی تو بودن
دل من نیست مرد بی تو بودن
زمستان است و سر در گریبان
رسیده فصل سرد ِ بی تو بودن
***
گلو در حسرت آواز مانده
زنی در هاله ای از راز مانده
کسی در خاطرات شعر جاریست
پرنده رفته و پرواز مانده
لب جوی تو باید تکیه می کرد
غزلگوی تو باید تکیه می کرد
دلم هر وقت می لرزید از درد
به بازوی تو باید تکیه می کرد
***
زمستان از بهارت دور باشد
چراغ خانه ات پر نور باشد
شب نوشیدن از جام نگاهت
همیشه رخصت از انگور باشد
طلوع آفتابت را ببینم
نگاه پر شرابت را ببینم
دلم اصلن هوایت را نکرده !
ولی ای کاش خوابت را ببینم
***
چه حالی می دهد فردا عزیزم
من و تو فوج ماهی ها عزیزم
برای خود کشی وقت بدی نیست
قرار ما لب دریا عزیزم
تماشایی ست وقتی که نباشی
شب اینجایی ست وقتی که نباشی
دلم می لرزد از دلتنگی و عشق
چه سرمایی ست وقتی که نباشی
***
بنوشانم کمی از سرزمینت
شرابی از نگاه آتشینت
بخوان از بغض غمگین صدایم
فدای لهجه ی دریا نشینت
بر تشنگیم آب نخواهم آورد
تا لذت مهتاب نخواهم آورد
شاید به عذاب دوزخت صبر کنم
دوری تو را تاب نخواهم آورد
***
ستون محکم احکام دین است
نگین بی بدیل مومنین است
جهان بی نام او معنا ندارد
علی امضای رب العالمین است
شاید دوباره فرصت جبران نیاید
مردی سوار اسب در باران نیاید
یک شب هراسان پر بگیری از خودت وَ
دیگر به سمت پیکر تو جان نیاید
گاهی نگاهی سمت کفرت می کشاند
شک کن به عشقی که پس از ایمان نیاید
ای خواب شیرین بر تن فرهاد بنشین
تا سمت کوه وتیشه بعد از آن نیاید
یوسف به چشمانش بده پیراهنت را
شاید صدای گریه از کنعان نیاید
آوار ِ آواز است وقتی که شمیم
گلپونه های وحشی از کرمان نیاید
آشفته ام مثل هوای سبز جنگل
مثل سکوتی که پس از طوفان نیاید
از بس که نفرین کرده ام این ابرها را
می ترسم از اینکه دگر باران نیاید
زاینده رود از اصفهان خالیست بی تو
لیلا دوباره قسمت ابن السلام است
ای کاش مجنون سمت نخلستان نیاید
از خواب تلخ آرزو سیرم دعا کن
مردی سوار اسب در باران نیاید
امشب تمام پنجره ها باز می شود
دنیا پر از طراوت یک راز می شود
دستی تو را به سمت حرا پیش می برد
یعنی دوباره نوبت اعجاز می شود
در خلسه های ناب حضوری دوباره عشق
بین تو و خدای تو آغاز می شود
اقرا که نبض سبز زمان ایستاده است
بگشای پر که نوبت پرواز می شود
ای آخرین ستاره به رخوت نشسته ایم
قرآن بخوان که پنجره ها باز می شود
صدای گم شدن یک ستاره می آید
صدای غربت انسان دوباره می آید
و باز اینکه تو رفتی و من دلم تنگ است
و باز غم که همیشه ، هماره می آید
صدای حزن غریب غزل که می پوسد
از آسمان غرق به خون مناره می آید
سلام دختر عاشق منم تو ِ بی سر
نترس ترس ندارم منم توام دختر
شبیه آینه تصویر شد درون خودش
پرید از وسط ذهن او دو تا کفتر
به سمت خیس دعا سمت بارش تقدیر
نشست و شست درونش دو تا کبوتر پر
زمان عقب به عقب هی عقب عقب می رفت
رسید فلسفه اش را به صبح خاکستر
رو به وادی جنون ، مریم حقیقت
تقدیم شده به شهدای دفاع مقدس ، سرداران همت ، باکری و دیگر بزرگان خون پیشانی
" یا رسول الله ... " آغازی منور می شدید
رهسپار جاده های سبز خیبر می شدید
عاشقی را از گلوی العطش تر می شدید
همت طبع بلند نسل کوثر می شدید
شب بلند و آتش عصیان ِ دشمن چیره و ...
چشم عالم کربلای جبهه ها را خیره و ...
پیش رو روشن شهادت ها به جز آن تیره و ...
در یقین پر می کشیدید و کبوتر می شدید
هر طرف دستی جدا ، هر گوشه دستاری به جا ،
دفتر ، شروع ممتد رنجی که نیستم
دفتر ، شروع باز خودم را گریست
تاریک ِ راه گم شده ای که ... غلت شدم *1
با جاده های خیس مارالهند چت شدم *2
مثل سگان آندولسی غرق نیستن *3
هی مثل لینچ مخمل آبی گریستن *4
هی شک شدن به هستی ِ «قلبم برای تو» *5
در بوته های نقد شکسته مرا فوکو *6
دکتر ... به بخش ... قلب مرا هی شکست / page/ *7
دکتر ببخش قلب مرا مرده ام / message
دارد درون گوشی من جیغ می کشد
رگ رگ تمام فاصله را تیغ می کشد
دارد تمام فاصله را ... بارت می شوم *8
روی شناسنامه ی لش چارت می شوم *9
تکرار جاده های به نا هیچ می رسم
تا لحظه های پست مدرنـ*10/یچه*11 می رسم
حالا زمان گزینه ی گیجی که غایب است
من مریمم حقیقت ِ تلخی که N شکست ...
اصلا بس است فلسفه اصلا بس است شعر
حالا صدای جاری این بی کس است شعر
حالا صدای جاری دردی که ... خسته ام
اصلا تمام شعر خودم را شکسته ام
من مریمم حقیقت ِ تلخی که نیستم
بر روی شانه های خدا هم گریستم
من گریه / می شود که مرا درک/ می کنی ؟
یا باز بغض خیس مرا ترک می کنی ؟
من مریمم حقیقت ِ تلخی که نیستم
حتی به روی شانه ی شیطان گریستم
من مریمم حقیقت ِ تلخی که .. عاشقست
من مریمم حقیقت ِ تلخی که... N شکست -
- دارد درون گیج خودش ... / راه می رود
دارد درون گیج خودش ... آه می رود -
تا یک جهان تازه بسازد برای تو
تا از خودش جنازه بسازد برای تو
تا از خودش جنازه ... تنم جیغ می شود
رگ پشت رگ درون سرم تیغ می شود
آقا جهان تازه ... عزیزم مبارک است
تقدیم با ... جنازه ...عزیزم مبارک است
وقتی که جنس رابطه بیمار می شود
مریم حقیقتی ست که انکار می شود
*1 - اشاره دارد به فیلم بزرگراه گم شده Lost Highway ساخته ی لینچ
*2 - Malhaland Drive ساخته ی لینچ
*3 - سگ آندولسی ساخته ی بونوئل
*4 - دیوید لینچ کارگردان بزرگ سینما که آثار مهمی در سینمای جهان از جمله مخمل آبی ، بزرگراه گمشده ، توپن پیکس ، قلبا وحشی ، جاده ی ماللهند و ... آثار اوست
*5 - کلمه ی "شک" در این مصراع هم به «ضم» و هم به «فتح» (ش) قابل معناست
*6 - اشاره به کتاب فوکو در بوته ی نقد اثر دیوید کوزنزهوی و ...
*7 - «میشل فوکو» فیلسوف و تبار شناس مشهور فرانسوی صاحب آثاری چون «دیوانگی و تمدن»
*8 - «رولان بارت» زبان شناس و فیلسوف یکی از نظریه پردازان نظریه ی « پست مدرن به مثابه ی فرآیند تماییز زدایی » - عدم فاصله -
*9 - «اسکات لش » جامعه شناس صاحب اثر « پایان سرمایه داری سازمان یافته »
*10 - «پست مدرن» پارادایم فرهنگی مورد بحث
*11 - «فردریش نیچه» فیلسوف آلمانی
میان من و عشق _ غربت بی تو _ فراق می افتد
همینکه از نگاه منتظرم اشتیاق می افتد
به حجم بی ستاره ی شب سرد سکوت می مان
اگر چه از تصور چشمت اجاق می افتد
بگو به من که عشق مرده درونم که دلشکسته شدم
از آسمان چندم است خدا به اتاق می افتد
همیشه می رسم به آخر بی تو دلم ... دلم تنگ است
.....................
طلوع من بتاب حادثه های مرا که ننویسند
تمام شد تـ/مام شد به تمام ستاره ها بنویس
« همیشه پیش از آنکه فکر کنی اتفاق می افتد »
نگاهی تر نخواهم دید هرگز
گلی پرپر نخواهم دید هرگز
خداحافظ عزیز رفته از دست
تو را دیگر نخواهم دید هرگز
مریم حقیقت
*
پر از عشق و امیدت می رسیدی
تو با اسب سفیدت می رسیدی
چه می شد لحظه ی مرگ من ای عشق
سر نعش شهیدت می رسیدی
مریم حقیقت
آمیزه ای از شعر و خون در کارزاریم
سرباز عشقیم و نماد اقتداریم
آرش،سیاوش،کاوه،دوران،باکری ها...
ما نسل اندر نسل شیر سر به داریم
ما از تبار سبز بارانیم و طوفان
با موج های در تلاطم همقطاریم
ظلم تبر بر ریشه های باغ تا کی؟!
ای هموطن ما از تبار یک بهاریم
از ما گروگان برده ای فرزندمان را
هفتاد ملیون مادر چشم انتظاریم
تا پنجه های خشم تو بر گردن ماست...
تا صبح آزادی ایران بی قراریم
.
.
بشکن طلسم کینه ی اهریمنت را
آزاد کن سربازهای میهنت را