من و شب های درد ِ بی تو بودن
دل من نیست مرد بی تو بودن
زمستان است و سر در گریبان
رسیده فصل سرد ِ بی تو بودن
***
گلو در حسرت آواز مانده
زنی در هاله ای از راز مانده
کسی در خاطرات شعر جاریست
پرنده رفته و پرواز مانده
***
درون واژه زندانی نبودند
فروغی ناچراغانی ! نبودند
بهار ِ پنجره ، گیسویی از شعر
چه دستانی که سیمانی نبودند
***
شراب و عشق و مدهوشی بگیریم
سلامت باد هم نوشی بگیریم
چه دردی دارد از هم دل بریدن
بیا امشب فراموشی بگیریم
***
دوباره کوچه ها ولگرد دارد
شراب و مستی یک مرد دارد
غزل می بارد از زخم غرورش
شب و چشم انتظاری درد دارد
***
شراب و تب بگیریم و بسوزیم
قرار از شب بگیریم و بسوزیم
هوای عاشقی سرد است اینجا
بیا تا ... بگیریم و بسوزیم
***
شراب و شعر و تب فکر تو بودم
عسل ... قهوه ... رطب ... فکر تو بودم
کنار این همه دلتنگی و عشق
تمام طول شب فکر تو بودم
***
اگر محکوم دل بستن نباشی
عزیز چاه و پیراهن نباشی
به آتش می کشم افسانه ها را
که مرد قصه های من نباشی
***
کنار آتش و نوش لبانت
من و چشمان تلخم میهمانت
سر ساقی سلامت مست ِ مستم
دوبیتی می چکد از استکانت
***
پلنگ خسته از جنگ تو هستم
صدای بغض آهنگ تو هستم
منی که ماه را هرگز ندیدم
چرا اینقدر دلتنگ تو هستم ؟