هبوط واژه های تلخ ِ بیداد
شب بوئیدن لب های آزاد
از این عاشق کشی صد آه و افسوس
وز آن شاعر کشی فریاد فریاد
مریم حقیقت
هبوط واژه های تلخ ِ بیداد
شب بوئیدن لب های آزاد
از این عاشق کشی صد آه و افسوس
وز آن شاعر کشی فریاد فریاد
مریم حقیقت
یک سو تپش مرگ به رگ های حیات
یک سو نفس زخمی بودن ، هیهات
شرمنده ی لب های عطشناک حسین
لب تشنه ی عباس نشسته ست فرات
حال همه ی ستاره ها بد می شد
یک دسته کبوتر از دلم رد می شد
هر وقت دلش هوای باریدن داشت
هر جا که نشسته بود مشهد می شد
من و شب های درد ِ بی تو بودن
دل من نیست مرد بی تو بودن
زمستان است و سر در گریبان
رسیده فصل سرد ِ بی تو بودن
***
گلو در حسرت آواز مانده
زنی در هاله ای از راز مانده
کسی در خاطرات شعر جاریست
پرنده رفته و پرواز مانده
تماشایی ست وقتی که نباشی
شب اینجایی ست وقتی که نباشی
دلم می لرزد از دلتنگی و عشق
چه سرمایی ست وقتی که نباشی
***
بنوشانم کمی از سرزمینت
شرابی از نگاه آتشینت
بخوان از بغض غمگین صدایم
فدای لهجه ی دریا نشینت
شاید دوباره فرصت جبران نیاید
مردی سوار اسب در باران نیاید
یک شب هراسان پر بگیری از خودت وَ
دیگر به سمت پیکر تو جان نیاید
گاهی نگاهی سمت کفرت می کشاند
شک کن به عشقی که پس از ایمان نیاید
ای خواب شیرین بر تن فرهاد بنشین
تا سمت کوه وتیشه بعد از آن نیاید
یوسف به چشمانش بده پیراهنت را
شاید صدای گریه از کنعان نیاید
آوار ِ آواز است وقتی که شمیم
گلپونه های وحشی از کرمان نیاید
آشفته ام مثل هوای سبز جنگل
مثل سکوتی که پس از طوفان نیاید
از بس که نفرین کرده ام این ابرها را
می ترسم از اینکه دگر باران نیاید
زاینده رود از اصفهان خالیست بی تو
لیلا دوباره قسمت ابن السلام است
ای کاش مجنون سمت نخلستان نیاید
از خواب تلخ آرزو سیرم دعا کن
مردی سوار اسب در باران نیاید
امشب تمام پنجره ها باز می شود
دنیا پر از طراوت یک راز می شود
دستی تو را به سمت حرا پیش می برد
یعنی دوباره نوبت اعجاز می شود
در خلسه های ناب حضوری دوباره عشق
بین تو و خدای تو آغاز می شود
اقرا که نبض سبز زمان ایستاده است
بگشای پر که نوبت پرواز می شود
ای آخرین ستاره به رخوت نشسته ایم
قرآن بخوان که پنجره ها باز می شود