نهاد از خويش بر جا من
من ِ خويش
که جان بردم به در
از ميهن خويش
نمي دانستم ای آيندگان من
که جان هيچ است
بي روح از تن خويش
ندارم تاب دل بر کندن از تو
که هم جان از تو دارم هم تن از تو
تهي از خويشم ايران جان به غربت
تو بيرون رفتي از من يا من از تو ؟