نوشتهام بـه دل ِ شعرهـــای غیرمجاز
که دوست دارمت ای آشنای غیرمجاز
هوا بد است، بِکِش شیشهی حسادت را
کــه دور باشد از اینجا هـــوای غیرمجـــاز
بــه کوچـــه پا نگذاریم تا نفرمایند:
جدا شوند ز هم این دو تای غیرمجاز
دل است، من به تو تجویز میکنم ـ دیگر
مبـــاد پُک بزنــی بر دوای غیــــر مجــــاز!
ترا نگاه کنم هرچه روز تعطیل است
مرا ببر بـه همین سینمای غیرمجاز
تو ـ صحنههای رمانتیک و جملههای قشنگ
کـــه حفظ کردهای از فیلــمهای غیرمجــاز
زبان به کام بگیر و شبیه مردم باش
مباد دم بزنــی از خدای غیرمجــــاز!