طلوع آفتابت را ببینم
نگاه پر شرابت را ببینم
دلم اصلن هوایت را نکرده !
ولی ای کاش خوابت را ببینم
***
چه حالی می دهد فردا عزیزم
من و تو فوج ماهی ها عزیزم
برای خود کشی وقت بدی نیست
قرار ما لب دریا عزیزم
***
همیشه بالشش از سنگ بوده
تمام خاطراتش جنگ بوده
چه شب ها این پلنگ زخم خورده
برای دیدنت دلتنگ بوده
***
همیشه پیش چشمم حاضری تو
همان الماس ناب ِ نادری تو
نگاهت دل شکستن را بلد نیست
عزیز مهربانم شاعری تو
***
شبی مست و شبی مست و شبی مست
من و دلتنگی و یک کوچه بن بست
درخت پیر و داغ ِ خاطراتت
" هوا بس ناجوانمردانه سرد است
***
به نفرین و دعایم کشته بودم
در اندوه صدایم کشته بودم
غم و خون می چکید از واژه هایم
تو را در شعر هایم کشته بودم
***
شبی باید جهان را مشتعل کرد
زلال آب ها را باز گل کرد
شراب آلوده و مست و غزل نوش
برای حافظیه درد دل کرد
***
گل و آئینه و قرآن بگیریم
برای کوچه ها باران بگیریم
همین یک شب برای عشق کافی ست
بیا جشن حنابندان بگیریم
***
شب و ماه و چراغی باشد و تو
شراب و عشق داغی باشد و تو
کنار آتش و شعر و زمستان
غروب کوچه باغی باشد و تو
***
چه شب هایی که لرزیدیم باهم
ولی هرگز نترسیدیم با هم
نگهبان تمام قصه هایم
من و تو تخت جمشیدیم با هم