طلوع آفتابت را ببینم
نگاه پر شرابت را ببینم
دلم اصلن هوایت را نکرده !
ولی ای کاش خوابت را ببینم
***
چه حالی می دهد فردا عزیزم
من و تو فوج ماهی ها عزیزم
برای خود کشی وقت بدی نیست
قرار ما لب دریا عزیزم
طلوع آفتابت را ببینم
نگاه پر شرابت را ببینم
دلم اصلن هوایت را نکرده !
ولی ای کاش خوابت را ببینم
***
چه حالی می دهد فردا عزیزم
من و تو فوج ماهی ها عزیزم
برای خود کشی وقت بدی نیست
قرار ما لب دریا عزیزم
تماشایی ست وقتی که نباشی
شب اینجایی ست وقتی که نباشی
دلم می لرزد از دلتنگی و عشق
چه سرمایی ست وقتی که نباشی
***
بنوشانم کمی از سرزمینت
شرابی از نگاه آتشینت
بخوان از بغض غمگین صدایم
فدای لهجه ی دریا نشینت
شاید دوباره فرصت جبران نیاید
مردی سوار اسب در باران نیاید
یک شب هراسان پر بگیری از خودت وَ
دیگر به سمت پیکر تو جان نیاید
گاهی نگاهی سمت کفرت می کشاند
شک کن به عشقی که پس از ایمان نیاید
ای خواب شیرین بر تن فرهاد بنشین
تا سمت کوه وتیشه بعد از آن نیاید
یوسف به چشمانش بده پیراهنت را
شاید صدای گریه از کنعان نیاید
آوار ِ آواز است وقتی که شمیم
گلپونه های وحشی از کرمان نیاید
آشفته ام مثل هوای سبز جنگل
مثل سکوتی که پس از طوفان نیاید
از بس که نفرین کرده ام این ابرها را
می ترسم از اینکه دگر باران نیاید
زاینده رود از اصفهان خالیست بی تو
لیلا دوباره قسمت ابن السلام است
ای کاش مجنون سمت نخلستان نیاید
از خواب تلخ آرزو سیرم دعا کن
مردی سوار اسب در باران نیاید