بغض وقتی در سکوت من شکست شعر آمد روبروی من نشست
گفت از احساس بی رنگت بگو «هر چه می خواهد دل تنگت بگو»
از نگاهم اشک جاری کرد و بعد... در وجودم بیقراری کرد و بعد
دفتری خالی به رویم باز کرد تا سرودن از تو را آغاز کرد:
...ای تو از آیینه ها آیینه تر ای برای من همیشه بال و پر
ای تمام شعرها مدیون تو عشق ، در گلبول های خون تو
جنس چشمان تو از رنگین کمان بهتر از خورشید توی آسمان
گرمتر از شعله های آتشین حول چشمان تو می گردد زمین
بغض جاری در دل ای کاش ها خلسه ی جادویی نقاش ها
چشمک دریایی اقیانوس ها شاه مروارید اقیانوس ها
مادرت از نسل عشق و یاس بود مرهم تنهایی ات عباس بود
خون که در رگهای تو جریان گرفت عشق پیدا شد و از تو جان گرفت
عشق یعنی هرچه دارم مال توست من همه دار و ندارم مال توست
جای تو در کهکشان قلبم است دوستت دارم برای تو کم است
جای عکست یک کبوتر می کشم یک کبوتر آه! بی سر می کشم
یک کبوتر زخمی تیر و کمان خسته وخونین و پرپر می کشم
مادر من آش نذری می دهد جرعه ای از آب را سر می کشم
جرعه ای از آب با یاد حسین آب را دور از کبوتر می کشم
بغض در من بیقراری می کند بغض از من اشک جاری می کند
چند جرعه آب مانده تا حسین آب یعنی ذکر یا مولا حسین
لحظه لحظه روی لب ها ذکر توست آب آری تا ابد در فکر توست
تا ابد در حسرت لب های توست آب که مهریه ی زهرای توست
هیچ کس بی یاد تو لب تر نکرد قرن ها داغ تو را کمتر نکرد
... با عطش لب های تو سیراب شد آب آن روز از خجالت آب شد
کربلا بی تو پر از تنهایی است ظهر ما هر روز عاشورایی است