loading...
شعر فارسی | شاعران ایرانی | شاعران جوان | انتشار شعر شما | انتشار کتاب شما رایگان | شعر و داستان
sorush110 بازدید : 242 دوشنبه 01 آذر 1395 نظرات (1)

ارسالی از کاربر علی محمدی آبقلعه

 

سنایی روح بود و عطار دو چشم او

ما از پی سنایی و عطار آمدیم .

 

 

چرخ برهم زنم ار گرد مرادم گردد.

من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک .

 

 

من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو

پیش من جز سخن شهد و شکر هیچ مگو

سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو

ور از  این بی خبری رنج مبر هیچ مگو .

babak_raha بازدید : 227 شنبه 06 شهریور 1395 نظرات (0)

نمی آیی برم امشب کجایی؟

چنین با عاشق زارت چرایی؟ 

دل از تنهایی‌اش سر در گریبان

کسی را خوش نیاید این جدایی! 

دلم چشم انتظار یک نگاهت

نمی دانم که با مایی! که رایی؟ 

بدادم سر به هر رکعت نمازی

الهی  ارنی  اشیاءَ  کماهی

عیان کردی به هر شی‌ای وجودت

که بالاتر ز هر عقلی؛ ورایی

عیان دیدی چو در هر شی، جمالش

"رها" کمتر بزن حرف از جدایی

بزن بر هم همه اوراق و برخیز

بکن در بزم عشاقش سماعی

reza بازدید : 243 پنجشنبه 21 مرداد 1395 نظرات (0)

آن کودک قلم ندارد برای نوشتن،او مادر ندارد ،پدرش مریض است آنها خانه ندارند

او یتیم است ،بیچاره است،درمانده است

اوشبها گرسنه می خوابد

او به تو نگاه می کند میخواهد چیزی بگوید ،نمی گوید تو می روی آما او گریه می کند

آیا کسی نیست ناله ی این کودک را بشنود

آیا کسی نیست این کودک را در آغوش بگیرد؟

برایش قصه بخواند؟

اما تو او را سیلی زدی او دستش را جای سیلی تو گذاشته و گریه می کند

تو می دانی او هیچ چیز ندارد اما در آرزویش همه چیز دارد

او مادر ندارد ،قلم ندارد ،هم بازی ندارد اما در آرزویش همه چیز دارد؛

مادر دارد،قلم دارد، هم بازی دارد


غلامرضازارع

hamfekr بازدید : 236 جمعه 07 خرداد 1395 نظرات (1)
از لاجوردی هایِ دشتِ سُـــــــــــرخِ ایرانم
آواز خوانِ مَستِ هر باغیِّ و بُستــــــــــانم 
شب هایِ شُورانگیزِ خود را می نویســـم باز
بر اِشتعالِ مَرزهایِ جنــــــــــــــگ و طوفانم 
با ترجمـانِ رنج هایِ توده هــــــایِ خویش
در زیرِ باران رویِ شــــــــــاخِ شاخسارانم 
جغرافیِ شیـــــــــــــرین ترین دریایِ آبادی
طوفانی از صحرایِ تابان و دلیــــــــــــرانم 
من رازها دارم ز معبــــــــــــدهایِ تکراری
چون کیمیــــــایِ عاشقان ،همـــــراهِ یارانم 
محمدرضا جعفری
barkhordari بازدید : 244 پنجشنبه 23 اردیبهشت 1395 نظرات (1)
مرا بسوزکه به عشقت خلیل خواهم شد
مرا بکُش که به حُسنت دلیل خواهم شد 
به کوی تو خواهم که جان دهم هر دم
که با اجل به هوایت بخیل خواهم شد 
بگو که در غم هجرت به کوچ برخیزم
قسم که یک تنه عمری چوایل خواهم شد
ghorbani77 بازدید : 290 سه شنبه 14 اردیبهشت 1395 نظرات (0)

کجاست مکمن بابک؟؟؟هر آن کجا آباد

کجاست مأمن مزدک سپاس از او ازداد

نوشت قصه ایران و برف و یخبندان

و آتش دل خورشید بر قلم افتاد

دوباره فصل جهالت ، هجوم افشینان [۱]

کشیده یک تنه تاریخ،درد و بر ما داد

نگاه کرد به البرز، آرش آن جا بود

از آن زمان پر از تب، کمان او افتاد

در این زمان پر از ترس ، شکست بغضش را

نوشته  بر روی دفتر از زمان  استبداد

 

زمان ،زمانِ توهش و باز طوفان شد

و خاک مام دلیران، کنام گرگان شد[۲]

ز ریگ ریگ بیابان وحشی تشنه

سپاه جور و جهالت به سوی ایران شد

شکوه  و فرّ عدالت و عدل خواهی ها

به زیر سم ستوران مرگ ویران شد

نفاق، پشت نقاب ریش، ایمن ماند

زمان زمانه شیطان و جهل عریان شد

زدند آتش سردی به جان ابراهیم

و آن گلو ندریده به حکم ،قربان شد

شغال بیشه شیران شغاد[۳]،بی مقدار

فروخت مایه ی مردانگی ،مسلمان شد

سیاهی شب شوم ، درد و دشمنی با نور

و اهرمن همه جا جانشین یزدان شد

 

آن زمان ابلیسیان فریاد اسلاما  زدند

دشنه ها ،خون ،رنگ ایمان را به صورتها زدند

آسمان، رنگ تفرعن ها به صورت ها کشید

تیر ها و تیر باران ها به پیکر ها زدند

سروها یاداور مردان در خون خفته اند

چکمه و نعلین اعرابی به دانشها زدند

دشنه ها یاد سیاوش، جنگل انبوه از زغن

جای یزدان را گرفت الله و ایمان را زدند

 

برخیز ! …

برخیز و قلم گیر بدستت ای مرد

زان آب هیات پر کن این جام ، بدرد

سریز بکن  جام سکندر و بنوش

ایزد به تو بارها گفته خموش

ایزد به تو بارها گفته خموش


شاعر : محمد قربانی

[۱] افشین : یک ایرانی وطن فروش که بابک خرم دین را به خدعه از قلعه اش بیرون کشیده به تازیان تحویل داد

 

[۲] کنام :آشیانه ، آرامگاه

 

[۳] شغاد : برادر ناتنی رستم زال بود که رستم را با رخش در چاه انداخت

شعر خموش رو پس از مطالعه کتاب های تاریخ الواقدی نوشته “محمد عمر واقدی” – تاریخ طبری ، نوشته “محمد جریر طبری” و کتاب دو قرن سکوت اثری از استاد “عبدالحسین زرین کوب” در باب حمله اعراب به ایران و حول این اتفاقات نوشتم .

ghorbani77 بازدید : 229 سه شنبه 14 اردیبهشت 1395 نظرات (0)

چشم می بارد برایت ابر می خواهی چکار

یوسفت اینجا نشسته صبر می خواهی چکار

من مسلمانم ولی محراب ابروی تورا

می پرستم کافرانه گبر می خواهی چکار

لحظه های دوری از تو برزخ شوم من است

بهر این زندانی تن قبر می خواهی چکار

 

barkhordari بازدید : 211 شنبه 11 اردیبهشت 1395 نظرات (0)

 لیلایی و دیریست که من بادیه گردم

با خیل رقیبان همه جا گرم نبردم

گه زائر کوی تو به صد شوق و تمنا

گه در هوس جرعه ای از باده ی دردم

ازخون دلم  راه  کشیدم  که  بیایی

عالم همه دانند که در عشق تو فردم

 

barkhordari بازدید : 258 چهارشنبه 08 اردیبهشت 1395 نظرات (0)

گفته بودی که به چشمان تو دعوت دارم

من به این وعده ی خرمن زده عادت دارم 

قصه ی سنگ بزرگ است و حدیث نزدن

ور نه سر را هدف سنگ ارادت دارم 

گرچه دانم نشود لیک به سر آمده ام

حرم چشم تورا میل زیارت دارم 

 

shadmehr بازدید : 267 چهارشنبه 28 بهمن 1394 نظرات (0)

آهو شده‌ای و در گریز دلِ من

تا چند کنی چنین ستیز دل من

باران غمت زیاد باریده، ببین

جاری شده آب در ونیز دل من!

 

«حسین شادمهر»

برگرفته شده از shadmehraneh.blog.ir ، شعرهای حسین شادمهر

hamfekr بازدید : 232 چهارشنبه 14 بهمن 1394 نظرات (0)

هرگز نخواهد رفت از یادم جوانی ؛
آن روزهایِ خوب و ایّامِ بهاری ...
برف است و باران و من از سرمایِ بختم
چون دردها وُ رنج هایم
در گوشه ای تنهایِ تنها
با خود نشستم ...
هرگز دلیلِ سال هایِ دوری و درد ؛
در وسعتِ اندیشه ها معنا نگردد !
من کوهی از ویرانی و دردِ زمانم
من زخمیِ دورانِ جنگم ...
با اشک و آهم ؛
اینگونه نجوا می کنم آن دردها را ؛
ای داد و ای داد
ای داد از دردی که بختم را فنا کرد ؛
بدگونه ای بر من جفا کرد !
بدگونه ای،
بدگونه ای من را فنا کرد ....

محمدرضا جعفری

miad12345 بازدید : 435 جمعه 09 بهمن 1394 نظرات (1)

مگرچند رقمی است
تورمِ نقطه به نقطه یِ باورِ امروز
در کشورِ دل تو ...
.
.
.

که با هزاران تدبیر و امید
داشتنِ یک بوسه یِ ناچیز
درمنحنی تابلوی چشمِ تو
زیر صفر است هنوز ...

 

09/11/94

 محمد ايثاري نيا

mahshid بازدید : 265 جمعه 25 دی 1394 نظرات (0)

پدرم با دود سیگار

خانه را ازمه نقاشی می کرد

ومن ابررا شناختم 

ازتن خیس مادر

هم آغوش شرجی دربسترگرما شدم

وباران را 

درداه های اشک خواهرانم بوییدم

تا آنگاه که نسیم برشانه ی بهاروزید،

ومن نگارگر ابرشدم ؛

معمارشرجی !

" علی غلامی "

shirinzade بازدید : 259 پنجشنبه 10 دی 1394 نظرات (0)

در خـیابان قـدم مـی زدم

 

در حـالی کـه بـه تـو فـکر مـی کردم

 

وارد کـافه شـدم

 

بـیست هـزار تـومن دادم بـه کـافه چـی

 

و تـقاضای دو فـنجون قـهوه کـردم

 

پـیش از آن کـه یـادم بـیاد

 

تـنها هـستم ...

 

 

 

((محمد شیرین زاده))

Admin بازدید : 1041 سه شنبه 24 آذر 1394 نظرات (0)

یکی از رفیقان شکایت روزگار نامساعد به نزد من آورد که کفاف اندک دارم و عیال بسیار و طاقت بار فاقه نمی‌آرم و بارها در دلم آمد که به اقلیمی دیگر نقل کنم تا در هر آن صورت که زندگانی کرده شود کسی را بر نیک و بد من اطلاع نباشد

بس گرسنه خفت و کس ندانست که کیست

بس جان به لب آمد که برو کس نگریست

hghkh بازدید : 216 چهارشنبه 18 آذر 1394 نظرات (1)

دیگر تکانی از خواب بیدارم نمی کند

دیگر غلتیدنی را حس نمی کنم

من مرده ام

یا تو دیگر آنور تخت نیستی !

" حسین غلامی خواه "

 

miad12345 بازدید : 195 دوشنبه 02 آذر 1394 نظرات (0)

خدائی که بود نقاش زیبائی ها

روی بوم زندگی
تصویری کشید بی نظیر                                  

برای تمام فصل ها...
گمانم روزی از فرط عاشقی       

شعری سرود پائیز را            

تا اینکه به تعبیر اخوان:                             

شد پادشه فصل ها ...
خدئی که بود نقاش زیبائی ها ...

Admin بازدید : 216 دوشنبه 20 مهر 1394 نظرات (0)

نهاد از خويش بر جا من

من ِ خويش

که جان بردم به در

از ميهن خويش

نمي دانستم ای آيندگان من

که جان هيچ است

بي روح از تن خويش

ندارم تاب دل بر کندن از تو

که هم جان از تو دارم هم تن از تو

تهي از خويشم ايران جان به غربت

تو بيرون رفتي از من يا من از تو ؟

Admin بازدید : 244 شنبه 07 شهریور 1394 نظرات (0)

دیگر از آن همه اندیشه پروازیمان

نیست، غیر از دو سه تا چلچله همبازیمان

ابر، همسایه این باغچه خواهد شد اگر

به تبر برنخورد حس ّ سرافرازیمان

شب سردی ست، کسی فکر ِ ده ِ پایین نیست

مگر ای عشق! تو با شعله بیا غازیمان

 

Admin بازدید : 284 پنجشنبه 15 مرداد 1394 نظرات (0)

در پیله تا به کی بر خویشتن تنی

پرسید کرم را مرغ از فروتنی

تا چند منزوی در کنج خلوتی

دربسته تا به کی در محبس تنی

 در فکر رستنم ـپاسخ بداد کرم ـ  

خلوت نشسنه ام زیر روی منحنی

 

Admin بازدید : 206 پنجشنبه 15 مرداد 1394 نظرات (0)

در شب سرد زمستانی

کوره ی خورشید هم ، چون کوره ی گرم چراغ من نمی­سوزد

و به مانند چراغ من

نه می افروزد چراغی هیچ،

نه فرو بسته به یخ ماهی که از بالا می افروزد …

من چراغم را در آمدرفتن همسایه­ ام افروختم در یک شب تاریک

Admin بازدید : 306 پنجشنبه 15 مرداد 1394 نظرات (0)

 من ندانم با که گویم شرح درد

 قصه ی رنگ پریده ، خون سرد ؟

 هر که با من همره و پیمانه شد

 عاقبت شیدا دل و دیوانه شد

قصه ام عشاق را دلخون کند

 عاقبت ، خواننده را مجنون کند

Admin بازدید : 170 چهارشنبه 14 مرداد 1394 نظرات (0)

آفتاب است و، بيابان چه فراخ!

نيست در آن نه گياه و نه درخت.

غير آواي غرابان، ديگر

بسته هر بانگي از اين وادي رخت.

در پس پرده‌يي از گرد و غبار

نقطه‌يي لرزد از دور سياه:

چشم اگر پيش رود، مي‌بيند

آدمي هست كه مي‌پويد راه.

Admin بازدید : 226 سه شنبه 13 مرداد 1394 نظرات (0)

باز می رسم به شهر در جهنمی ز دود

با مسافرانِ خواب با قطار صبح زود

خواب های نا تمام، حرف های بين راه

بی تبسم و نگاه، بی ترانه و سرود

پشت صندلی پر از نام های ناشناس

خاطرات بی صدا، عقده های ياد بود

Admin بازدید : 184 سه شنبه 13 مرداد 1394 نظرات (0)

من حاصل عمر خود ندارم جز غم

در عشق ز نیک و بد ندارم جز غم

یک همدم باوفا ندیدم جز درد

یک مونس نامزد ندارم جز غم

***

چون باده ز غم چه بایدت جوشیدن

با لشگر غم چه بایدت کوشیدن

سبز است لبت ساغر از او دور مدار

می بر لب سبزه خوش بود نوشیدن

Admin بازدید : 204 سه شنبه 13 مرداد 1394 نظرات (0)

اول به وفا می وصالم درداد

چون مست شدم جام جفا را سرداد

پر آب دو دیده و پر از آتش دل

خاک ره او شدم به بادم برداد

***

نی دولت دنیا به ستم می‌ارزد

نی لذت مستی‌اش الم می‌ارزد

نه هفت هزار ساله شادی جهان

این محنت هفت روزه غم می‌ارزد

Admin بازدید : 305 یکشنبه 31 خرداد 1394 نظرات (0)

بگیر دست مرا تا تب تو را بسرایم

تو را تپنده تر از نبض واژه ها بسرایم

نپرس تازه چه داری که هر دقیقه

که هر آن بگیر دست مرا و بخواه تا بسرایم

مرا به قلب خود، این متن نا نوشته ببر

 تا نه از حواشی از قلب ماجرا بسرایم

 

Admin بازدید : 209 شنبه 30 خرداد 1394 نظرات (0)

رام را گر برگ گل باشد نبیند ویس را

ور سلیمان ملک خواهد ننگرد بلقیس را

زندهٔ جاوید گردد کشته شمشیر عشق

زانکه از کشتن بقا حاصل شود جرجیس را

جان بده تا محرم خلوتگه جانان شوی

تا نمیرد کی به جنت ره دهند ادریس را

تعداد صفحات : 2

درباره ما
Profile Pic
وبسایت ایران شعر در تاریخ 1393/11/13 با هدف انتشار اشعار شاعران فارسی زبان تاسیس شد با عضویت در ایران شعر می توانید اشعارتان را با نام خودتان در اینترنت منتشر کنید
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    کدام یک را بیشتر می پسندید ؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 388
  • کل نظرات : 49
  • افراد آنلاین : 5
  • تعداد اعضا : 307
  • آی پی امروز : 16
  • آی پی دیروز : 19
  • بازدید امروز : 28
  • باردید دیروز : 100
  • گوگل امروز : 14
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 197
  • بازدید ماه : 4,102
  • بازدید سال : 21,035
  • بازدید کلی : 594,658