loading...
شعر فارسی | شاعران ایرانی | شاعران جوان | انتشار شعر شما | انتشار کتاب شما رایگان | شعر و داستان
Admin بازدید : 182 شنبه 02 خرداد 1394 نظرات (0)
موسم مرگ من آخر که گلابی دارد؟
کیست ؟او کیست که با خویش کتابی دارد؟
چشمکی از سر آن دور مرا می خواند
هر کسی در دل افلاک شهابی دارد
چشمکی از پس صد هاله ی پنهان پیداست
گر چه دیدیم که هر ماه نقابی دارد
کودکان از طمع بوی غذا می آیند
این دل ماست که هر شام کبابی دارد
گنج با رنج درآمیخته،ساحل با موج
زندگی نقشه ی آباد و خرابی دارد
طاقتی نیست به پر،لیک به سر میل شکار
این چه حالی ست،چه حالی که عقابی دارد؟
گرگ تا یک قدمی آمده،دستت خالی ست
لحظه ی واقعه دیدن چه عذابی دارد
هر کجا در رگ عالم اثری از خون است
سینه ی ماست،چهل ساله شرابی دارد
آب در کوزه و آتش به سر و دود به نی
کام ما خلسه ی بی حد و حسابی دارد
الغرض من فوران دو سه اقیانوسم
که سرم یک سره امواج مذابی دارد
به دمی آمدم و با نفسی محو شدم
خبر حال مرا...،آه ،حبابی دارد
روی قبرم بنویسید *سلام ای مردم*
این کلامی ست که هر دفعه جوابی دارد
 
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
وبسایت ایران شعر در تاریخ 1393/11/13 با هدف انتشار اشعار شاعران فارسی زبان تاسیس شد با عضویت در ایران شعر می توانید اشعارتان را با نام خودتان در اینترنت منتشر کنید
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    کدام یک را بیشتر می پسندید ؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 388
  • کل نظرات : 49
  • افراد آنلاین : 99
  • تعداد اعضا : 307
  • آی پی امروز : 115
  • آی پی دیروز : 22
  • بازدید امروز : 133
  • باردید دیروز : 23
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 133
  • بازدید ماه : 133
  • بازدید سال : 21,295
  • بازدید کلی : 594,918