پدرم با دود سیگار
خانه را ازمه نقاشی می کرد
ومن ابررا شناختم
ازتن خیس مادر
هم آغوش شرجی دربسترگرما شدم
وباران را
درداه های اشک خواهرانم بوییدم
تا آنگاه که نسیم برشانه ی بهاروزید،
ومن نگارگر ابرشدم ؛
معمارشرجی !
" علی غلامی "
پدرم با دود سیگار
خانه را ازمه نقاشی می کرد
ومن ابررا شناختم
ازتن خیس مادر
هم آغوش شرجی دربسترگرما شدم
وباران را
درداه های اشک خواهرانم بوییدم
تا آنگاه که نسیم برشانه ی بهاروزید،
ومن نگارگر ابرشدم ؛
معمارشرجی !
" علی غلامی "
هر عهد که بستیم دمادم باشد ؟!
دستی به وفا دهیم و با هم باشد ؟!
از قصه گندم تومی شد فهمید
آدم که نمی شود چو آدم باشد
در خـیابان قـدم مـی زدم
در حـالی کـه بـه تـو فـکر مـی کردم
وارد کـافه شـدم
بـیست هـزار تـومن دادم بـه کـافه چـی
و تـقاضای دو فـنجون قـهوه کـردم
پـیش از آن کـه یـادم بـیاد
تـنها هـستم ...
((محمد شیرین زاده))
دلم جنگلی سبز از کاج عشق
که بر سر نهاده طلا تاج عشق
دلم قایقی در افقهای دور
شناور به هر سو، در امواج عشق
و یک شب به تیر نگاهی قشنگ
نمودی دلم را تو آماج عشق
از دست تو قلبم به تلاطم افتاد
کارم به رباعی هزارم افتاد
شاعر شدم و شعر به نامت گفتم
نام تو سر زبان مردم افتاد
" حسین شادمهر "
پدر نامت به سوی عشق دارد
سکوتت های و هوی عشق دارد
از آن روزی که بستی پلک خود را
تمام خاک بوی عشق دارد
"مریم حقیقت"
تعداد صفحات : 31