گاهی چنان بدم که مبادا ببینی ام
حتــی اگـــر به دیده رویــا ببینی ام
من صورتم که به شعرم شبیه نیست
بر ایـن گمـان مباش کـه زیبا ببینی ام
شاعر شنیدنی ست ولی میل،میل ِ توست
آمــاده ای کـــه بشنـــوی ام یا ببینی ام ؟
گاهی چنان بدم که مبادا ببینی ام
حتــی اگـــر به دیده رویــا ببینی ام
من صورتم که به شعرم شبیه نیست
بر ایـن گمـان مباش کـه زیبا ببینی ام
شاعر شنیدنی ست ولی میل،میل ِ توست
آمــاده ای کـــه بشنـــوی ام یا ببینی ام ؟
پس آمد سکندر سوی قادسی جهانگیر تا جهرم پارسی
به جهرم یکی بد کی نژاد کجا نام او مهرک نوشزاد
به جهرم چو نزدیک شد پادشا نهان گشت از او مهرک بی وفا
ز جهرم بیامد به ایوان شاه ز هر سو بیاورد بی مر سپاه
جهاندار دارا به جهرم رسید که آنجا بدی همه گنجها را کلید
ز جهرم فرخزاد را خواندند بدان تخت شاهیش بنشاندند
چو منذر به نزدیک جهرم رسید به آن دشت بی آب لشکر کشید
به منذر چنین گفت کای رایزن به جهرم کشیدی ز شهر یمن