لب جوی تو باید تکیه می کرد
غزلگوی تو باید تکیه می کرد
دلم هر وقت می لرزید از درد
به بازوی تو باید تکیه می کرد
***
زمستان از بهارت دور باشد
چراغ خانه ات پر نور باشد
شب نوشیدن از جام نگاهت
همیشه رخصت از انگور باشد
لب جوی تو باید تکیه می کرد
غزلگوی تو باید تکیه می کرد
دلم هر وقت می لرزید از درد
به بازوی تو باید تکیه می کرد
***
زمستان از بهارت دور باشد
چراغ خانه ات پر نور باشد
شب نوشیدن از جام نگاهت
همیشه رخصت از انگور باشد
آمیزه ای از شعر و خون در کارزاریم
سرباز عشقیم و نماد اقتداریم
آرش،سیاوش،کاوه،دوران،باکری ها...
ما نسل اندر نسل شیر سر به داریم
ما از تبار سبز بارانیم و طوفان
با موج های در تلاطم همقطاریم
ظلم تبر بر ریشه های باغ تا کی؟!
ای هموطن ما از تبار یک بهاریم
از ما گروگان برده ای فرزندمان را
هفتاد ملیون مادر چشم انتظاریم
تا پنجه های خشم تو بر گردن ماست...
تا صبح آزادی ایران بی قراریم
.
.
بشکن طلسم کینه ی اهریمنت را
آزاد کن سربازهای میهنت را