همیشه شاید باید میان ماهی ها
بخوانم اسم تو را با دهان ماهی ها
و هی صدا بزنم : " هی ! صدای بارانی ! "
و در ادامه ی حرفم به جان ماهی ها
تو را قسم بدهم تا مگر لبی بگزی
دوبیت خیره به من با زبان ماهی ها!
...به محض اینکه بیایم تو را نشان بدهم
_ نشان خورشیدی ها، نشانِ ماهی ها
توجهت را توفان قرار خواهی داد
و چشم هایم را آسمان ماهی ها
و بی گمان ، پس از آن ، باز هم تو خواهی بود
که در گمان من و در گمان ماهی ها