طوبی لک ای پیک صبا خرم رسیدی مرحبا
بالله قل لحاشتی ما بال رکب قد سری
یاران برون رفتند و من در بحرخون افتادهام
طرفی علی هجرانهم تبکی و ما تغنی البکا
بار سفر بستند و من چون صید وحشی پای بند
ساروا و من آماقنا اجروا ینا بیع الدما
طوبی لک ای پیک صبا خرم رسیدی مرحبا
بالله قل لحاشتی ما بال رکب قد سری
یاران برون رفتند و من در بحرخون افتادهام
طرفی علی هجرانهم تبکی و ما تغنی البکا
بار سفر بستند و من چون صید وحشی پای بند
ساروا و من آماقنا اجروا ینا بیع الدما
همیشه شاید باید میان ماهی ها
بخوانم اسم تو را با دهان ماهی ها
و هی صدا بزنم : " هی ! صدای بارانی ! "
و در ادامه ی حرفم به جان ماهی ها
تو را قسم بدهم تا مگر لبی بگزی
دوبیت خیره به من با زبان ماهی ها!