هوایِ داغِ بندر کُش
دوباره رقص پارو ها...
به لنگر می کِشم دندان !
کنار لَنج و جاشو ها
کنار دست این شاعر
به قصد دلبری بنشین
هوایِ داغِ بندر کُش
دوباره رقص پارو ها...
به لنگر می کِشم دندان !
کنار لَنج و جاشو ها
کنار دست این شاعر
به قصد دلبری بنشین
وقتی به چشم قهوه ای ات فكر ميكنم
از لابلای هر نفسم؛دردسر بكش
چشمان تو مزارع كوباست،...
بعد از اين،
فنجان فال قهوه ی من را تو سر بكش
كوبا،
هميشه سرخوش سيگار يا شكر
با مردمان قهوه ای اش مثل شعر نو
چشمان تلخ قهوه ای ات را به من بده
اين شعر های دم نكشيده برای تو!
هر چند در محاسبه ی خویش آدمم
من اولین ورودی خوب جهنمم
مثل محرمی که در این سالها پر است
نذری نویس این همه ماه محرمم
حتما خدا نخواست که با تو غزل شوم
تا پای دستبوسی تو یک غزل کمم