دیدن روی تو در خویش ز من خواب گرفت
آه از آیینه کـــه تصویـــر تـــو را قاب گرفت
خواستم نوح شوم، موج غمت غرقم کرد
کشتی ام را شب طوفانی گرداب گرفت
در قنوتـــم ز خدا «عقـل» طلب مــــی کردم
«عشق» اما خبر از گوشه ی محراب گرفت
از خانه بیرون می زنم اما كجــا امشب
شاید تو می خواهی مرا در كوچه ها امشب
پشت ستون سایه هــــا روی درخت شب
می جویم اما نیستی در هیچ جا امشب
می دانم آری نیستی امـــــا نمی دانم
بیهوده می گردم بدنبالت چرا امشب ؟