آفتاب است و، بيابان چه فراخ!
نيست در آن نه گياه و نه درخت.
غير آواي غرابان، ديگر
بسته هر بانگي از اين وادي رخت.
در پس پردهيي از گرد و غبار
نقطهيي لرزد از دور سياه:
چشم اگر پيش رود، ميبيند
آدمي هست كه ميپويد راه.
آفتاب است و، بيابان چه فراخ!
نيست در آن نه گياه و نه درخت.
غير آواي غرابان، ديگر
بسته هر بانگي از اين وادي رخت.
در پس پردهيي از گرد و غبار
نقطهيي لرزد از دور سياه:
چشم اگر پيش رود، ميبيند
آدمي هست كه ميپويد راه.