چشمت به چشم ما و دلت پیش دیگری است
جای گلایه نیست ! کــه این رسم دلبری است
هر کس گذشت از نظرت در دلت نشست
تنهـــا گنـــاه آینـــه هـــا زود باوری است
مهرت به خلق بیشتر از جور بر من است
سهـــم برابر همگان ، نابرابری است
مرا بازیچـه خود ساخت چـون موسا که دریا را
فراموشش نخواهم کرد چون دریا که موسا را
نسیم مست وقتی بوی گل میداد حس کردم
کـــه این دیوانــه پرپر میکند یک روز گـــلها را
خیانت قصهی تلخی است اما از که مینالم؟
خودم پــــرورده بودم در حــواریــون یهــــودا را