باید این شعر به دستتان برسد
تا من از راه مـی رسم بعدا"
در تنم رخنه کرده ای بی هیچ
در سَرَم چرخ می زنی ای زن!
در تنـم رخنه کرده ای بدجور
مثل مستی، که در تنِ خیام
باید این شعر به دستتان برسد
تا من از راه مـی رسم بعدا"
در تنم رخنه کرده ای بی هیچ
در سَرَم چرخ می زنی ای زن!
در تنـم رخنه کرده ای بدجور
مثل مستی، که در تنِ خیام
این مادر خوبِ خیابانــی ، حالـــی شبیه حال من دارد
هر روز می افتد به جان شهر،با شهر جنگِ تن به تن دارد
زن/سینه مالامال اندوه ست،یک سینه ی خوش فرمِ امروزی
این روزها هر شاعــری قطعا"، چشمی به چاک پیرهن دارد !
من ، شاعــرِ یک لا قبایی که ؛ در کوچـــه های شهـر می لولد
آقا به من چه خواهرت خوب ست،این شاعرِ خوشبخت زن دارد
می ترسم از خودم که گناه مکررم
در کار و بار شخص خدا دست می بَرم
انسانی از تبار نمی دانم از کجـا
شیطانی از حوالی ِدنیای دیگرم
خواناترین نوشته ی تاریخ کافری
مبهم ترین نشانه ی تکفیر آخرم
"اِنا خَلَقناکَ" بدون ِ ذره ای تمرین
بعدش "نَفَختُ فیک َ روحی"
لطف کن بنشین.
"اِنا فَتَحنا لَک،-همین- فَتحا" مُبینا را"
از زیر بال ِ مادرت تا آمدی پایین !
"اُدعونی" اما "اَستَجِب" را بی خیال آقا
"اِنی اراکُم فی کبد"،با حالتی غمگین
انسان ِ از یک نطفه با یک "فکر بی پرده"
شیطان چه حالی می کُند با فکر ِبی تضمین !
هوایِ داغِ بندر کُش
دوباره رقص پارو ها...
به لنگر می کِشم دندان !
کنار لَنج و جاشو ها
کنار دست این شاعر
به قصد دلبری بنشین