نفس می کشد واژه در دفترم
دقیقن دو هفته ست شاعر ترم
دقیقن دو هفته ست در من کسی ست
کـــه هر شب می افتد بــه جانِ سَرم
من و آشپزخانــه و چای و بعد
دوتا قرص سردرد تا می خورم،
نفس می کشد واژه در دفترم
دقیقن دو هفته ست شاعر ترم
دقیقن دو هفته ست در من کسی ست
کـــه هر شب می افتد بــه جانِ سَرم
من و آشپزخانــه و چای و بعد
دوتا قرص سردرد تا می خورم،
هر چند در محاسبه ی خویش آدمم
من اولین ورودی خوب جهنمم
مثل محرمی که در این سالها پر است
نذری نویس این همه ماه محرمم
حتما خدا نخواست که با تو غزل شوم
تا پای دستبوسی تو یک غزل کمم