پدرم با دود سیگار
خانه را ازمه نقاشی می کرد
ومن ابررا شناختم
ازتن خیس مادر
هم آغوش شرجی دربسترگرما شدم
وباران را
درداه های اشک خواهرانم بوییدم
تا آنگاه که نسیم برشانه ی بهاروزید،
ومن نگارگر ابرشدم ؛
معمارشرجی !
" علی غلامی "
پدرم با دود سیگار
خانه را ازمه نقاشی می کرد
ومن ابررا شناختم
ازتن خیس مادر
هم آغوش شرجی دربسترگرما شدم
وباران را
درداه های اشک خواهرانم بوییدم
تا آنگاه که نسیم برشانه ی بهاروزید،
ومن نگارگر ابرشدم ؛
معمارشرجی !
" علی غلامی "
هر عهد که بستیم دمادم باشد ؟!
دستی به وفا دهیم و با هم باشد ؟!
از قصه گندم تومی شد فهمید
آدم که نمی شود چو آدم باشد
از دست تو قلبم به تلاطم افتاد
کارم به رباعی هزارم افتاد
شاعر شدم و شعر به نامت گفتم
نام تو سر زبان مردم افتاد
" حسین شادمهر "
هبوط واژه های تلخ ِ بیداد
شب بوئیدن لب های آزاد
از این عاشق کشی صد آه و افسوس
وز آن شاعر کشی فریاد فریاد
مریم حقیقت
از مرحمــت جناب عالـــي
من مانده ام و دو جيب خالي
از پل که خرت گذشت ، حتي
چرخي نزدي دريــن حوالي
از موهبت اجــاره مسکن
انـدام همه شده خـلالـي !
"اِنا خَلَقناکَ" بدون ِ ذره ای تمرین
بعدش "نَفَختُ فیک َ روحی"
لطف کن بنشین.
"اِنا فَتَحنا لَک،-همین- فَتحا" مُبینا را"
از زیر بال ِ مادرت تا آمدی پایین !
"اُدعونی" اما "اَستَجِب" را بی خیال آقا
"اِنی اراکُم فی کبد"،با حالتی غمگین
انسان ِ از یک نطفه با یک "فکر بی پرده"
شیطان چه حالی می کُند با فکر ِبی تضمین !
اگر چه خاطره ی تلخمان فراوان است
از این هوای می آلود ، غم گریزان است
بخند و غصه ی فردا نخور که ما دیدیم
در آستین زمان دشنه های عریان است
عزیز! زخم دلت را دگر عیان منما
جواب زخم در این سرزمین نمکدان است
من نگویم که مرا از قفس آزادکنید
قفسم برده به باغی و دلم شادکنید
فصل گل می گذرد همنفسان بهر خدا
بنشینید به باغی و مرا یادکنید
عندلیبان!گل سوری به چمن کرد ورود
بهر شاباش قدومش همه فریادکنید
سرمایه ی سرمستی مردم شده است
انگور دل من است در خم شده است
بنشین دو سه خط حرف برایت بزنم
دفترچه ی خاطرات من گم شده است
سجاد حیدری قیری
هنوز بر دهن واژه ، مهر تکـفیر است
هنوز بر رخ آییـنه گرد تزویر است
هنوز گـنج نـزایـد ز رنج در این بوم
هنوز خوب و بد ما بدست تقدیر است
بجای شیر که خورشید روی پشتش بود
هنوز در کف زنگی مست شمشیر است
هنوز گربه ی ما ، در اسارت تازیست
آمیزه ای از شعر و خون در کارزاریم
سرباز عشقیم و نماد اقتداریم
آرش،سیاوش،کاوه،دوران،باکری ها...
ما نسل اندر نسل شیر سر به داریم
ما از تبار سبز بارانیم و طوفان
با موج های در تلاطم همقطاریم
ظلم تبر بر ریشه های باغ تا کی؟!
ای هموطن ما از تبار یک بهاریم
از ما گروگان برده ای فرزندمان را
هفتاد ملیون مادر چشم انتظاریم
تا پنجه های خشم تو بر گردن ماست...
تا صبح آزادی ایران بی قراریم
.
.
بشکن طلسم کینه ی اهریمنت را
آزاد کن سربازهای میهنت را